مدیر مارو سوار پرایدش کرد برد اونجا و قرار شد خودشم بیاد دنبالمون و وقتی رفتیم داخل دیدیم اشتباه مارو پیاده کرده بلاخره دارالقرآنو پیدا کردیم و نشستیم به امتحان دادن  جز کتبی یک بخش دیگه ام داشت امتحان که باید نماز می خوندم از نماز خوندنم همینو بگم که رفتم داخل و دور زدم ایستادم دیدم خانومه اشاره میکنه برگردم چون کاملا برعکس بوده مثلا جهت به شمال بود من به جنوب بودم یک نمازی خوندم که اوفففف ینی با تموم اخلاص نیت کیفیت نمازم فول اج دی بود قشنگ عربی غلیییییییظ حالا ما دراومدیم رفتیم همونجای قبلی وایستادیم به این دختره باهام بود گفتم من از هرجایی رد میشم که فوتبال بازی میکنن توپ صاف به سر من میاد اونجایی که بودیم زمین بازی داشت و با حصارهای سه متری بیشتر آقا توپ از اون حصارا رد شد و صاف خورد به درختی که فاصله چندانی با من نداشت دیگه دیدیم خبری از مدیر نشد من و این دختره هم عین یتیما تو کوچه های مصلی ولیم گفتم بریم همونجا بگیم شماره ای دارم زنگ بزن آقا ما رسیدیم واویلا شد
آخرین مطالب
آخرین جستجو ها